جنگیدن برای زنده ماندن و بقا، بقا برای زندگی کردن، و زندگی کردن با چه هدفی؟

استخوان زمستان جانکندن دختری 17 ساله به نام ری برای نگه داشتن خانه ای که خودش خانواده اش که وظیفه نگه داری از آن ها به عهده ی اوست را به تصویر می کشید.داستان تسلیم نشدن و جنگیدن فیلم با حس و حال زمستانی و دلگیر خودش، تنهایی و وضعیت سخت شخصیت اصلی را به خوبی نشان می دهد.

وقتی که فقط خودتی و خودت و هیچ کس برای کمکت نمی آید.بازی خوب و درون گرای جنیفر لارنس به خوبی مصمم و سرسخت بودن شخصیت اصلی را برای نجات دادن خانه اش نشان می دهد.

اوج کار فیلم نامه نویس جایی است که ری،به کسانی که او را زده اند و زندانی کرده اند و تهدیدش کرده اند که دست از تلاش برای پیدا کردن پدرش بردارد می گوید :help me or kill me

دراینجا ما متوجه می شویم که او حاضرست جانش را برای زنده ماندن بدهد.

در این نقطه به سوال اصلی می رسیم زندگی کردن با چه هدفی؟

اگر آن خانه را نمادی از چیزی در نظر بگیریم که هرکس برای زنده ماندن و بقا به آن نیاز دارد، ری همه ی ما آدم ها هستیم که هر روز در حال تلاش برای بدست آوردن یا حفظ خانه امان می باشیم تا بتوانیم زندگی کنیم، ولی تلاشی مانند تلاش ری احتیاج به هدفی برای زندگی کردن دارد، نیاز به این دارد که در لحظه ای که آدم زنده است و می تواند زندگی کند سردرگم و گیج نباشد و وقتی از خودش می پرسد زندگی کنم که چه بشود ؟ بتواند ج.ابی به این سوال بدهد که خودش را قانع کند.فیلم نامه ی سر راستف ساده و در عین حال پر مغز فیلم جواب این سوال را هم در آخرین لحظه های فیلم می دهد زمانی که برادر کوچک شخصیت اصلی از او می پرسد حالا که خانه و پول را بدست آوردی ما را تنها می گذاری و میری ؟ و ری می گوید :من هیچ جا نمیرم من بدون شما خیلی گیجم.

در این لحظه ما می فهمیم دلیل این همه کشمکش و سختی و جنگیدن، خانواده ی او بودند.

فیلم برداری فیلم بسیار حساب شده است و از زوایای درستی به شخصیت ها نگاه می کند و تمام حس و عواطف آن ها را به ما نشان می دهد و درطول فیلم بار ها این موضع را به خوبی با زبان تصویر به ما می فهماند که ری هدفی دارد و برای آن می جنگد.